.: دنیای دانستنی ها :.

دانستنیهای کاربردی روز

.: دنیای دانستنی ها :.

دانستنیهای کاربردی روز

دنیای سوفی

بر گرفته از دنیای سوفی
بسیاری از مردم، هر کدام، یک سرگرمی دارند.
بعضی سکه قدیمی یا تمبر خارجی جمع می کنند، برخی به کاردستی مشغول می شوند، دیگران در اوقات فراقت به ورزش می پردارند.
گروهی از کتاب خواندن لذت می برند. ولی ذوق مطالعه ی آنها بسیار با هم متفاوت است. عده ای فقط روزنامه یا چیز های فکاهی می خوانند، جمعی رمان دوست دارند، ما بقی هم چه بسا خواندن کتابهای ستاره شناسی، طبیعت وحشی یا کشفیات علمی را ترجیح می دهند.

اگر من به اسب یا به سنگ های قیمتی علاقه مند باشم نباید انتظار داشته باشم که بقیه هم در سلیقه ی من سهیم باشند. اگر من کلیه برنامه های ورزشی تلویزیون را با لذت تمام تماشا می کنم، باید این واقعیت را بپذیرم که افرادی هم حوصله شان از ورزش سر می رود.
آیا چیزی هست که همه به آن علاقه مند باشیم؟ آیا چیزی هست که مربوط به همه ـ صرف نظر که کی هستند و کجای جهان زندگی می کنند ـ باشد؟ آری، مطالبی هست که قطعا مورد علاقه همگان است. و موضوع بحث ما دقیقا همینهاست.
مهمترین چیز در زندگی چیست؟ اگر این سوال را از کسی بکنیم که سخت گرسنه است، خواهد گفت غذا. اگر از کسی بپرسیم که از سرما دارد می میرد، خواهد گفت گرما. و اگر از آدمی تک و تنها همین سوال را بکنیم، ابد خواهد گفت مصاحبت آدمها.
ولی هنگامی که این نیاز های اولیه برآورده شد ـ آیا چیزی می ماند که انسان بدان نیازمند باشد؟ فیلسوفان می گویند بلی. به عقیده آنها آدم نمی تواند فقط در بند شکم باشد. البته همه خورد و خوراک لازم دارند. البته که همه محتاج محبت و مواظبت اند. ولی ـ از اینها که بگذریم ـ یک چیز دیگر هم هست که همه لازم دارند، و آن این است که بدانیم که ما کیستسم و در اینجا چه می کنیم.
علاقه به این که بدانیم ما کی هستیم امری "تصادفی" چون جمع کردن تمبر نیست. جوینده این مطلب در بحثی شرکت می کند که با پیدایش بشر بر کره زمین آغاز شد و هنوز ادامه دارد. این که جهان، زمین، حیات چگونه وجود یافت، موضوعی است بس مهمتر و بزرگتر از این که چه کسی در بازیهای المپیک پیشین بیش از همه مدال برد.

بهترین راه نزدیک شدن به فلسفه پرسیدن یکی چند پرسش فلسفی است:
جهان چگونه به وجود آمد؟ آیا در پس آنچه روی می دهد اراده و مقصودی نهان است؟ آیا پس از مرگ حیات هست؟ این مسائل را چگونه می توان پاسخ داد؟ و مهمتر از همه، چگونه باید زیست؟ آدمیان در طول سالها و سده ها این پرسشها را کرده اند. فرهنگی وجود ندارد که نخواسته باشد بداند بشر چیست و از کجا آمد.
سوالات فلسفی در اصل چندان زیاد نیست. شماری از مهمترین آنها را ما در همین گفتگو مطرح کرده ایم. ولی تاریخ برای هر کدام از این سوال ها جوابهای متعدد پیش نهاده است. از این رو پرسیدن مسائل فلسفی آسانتر از پاسخ دادن آنهاست.
امروزه نیز هر فرد باید برای اینگونه پرسشها پاسخ خود را بیابد. برای درک این که آیا خدایی وجود دارد یا پس از مرگ حیات هست، نمی توان به دایره المعارف مراجعه کرد. هیچ دایره المعارفی به ما نمی گوید که چگونه باید زندگی کرد. اما بررسی اعتقادات دیگران می تواند یاری رساند که دید خود را از زندگی سر و سامان بخشیم.
جستجوی فیلسوفان برای حقیقت بی شباهت به داستانهای جنایی نیست. بعضی فکر می کنند فلان کس قاتل است، دیگران این یا آن را مسئول می دانند. پلیس گاه موفق به کشف حقیقت می شود. ولی گاهی نیز با وجود آنکه جواب مسئله جایی نهان است، به اصل قضیه پی نمی برد. پس اگر هم پاسخ مطلب دشوار باشد، پاسخی احتمالا هست، و پاسخ درست فقط یکی است. یا نوعی هستی پس از مرگ هست یا نیست.
بسیاری از معماهای کهن را علم تا کنون پاسخ گفته است. روزگاری هیچ کس نمی دانست پشت تاریک ماه په شکلی است. این را با بحث و جدل نمی شد حل کرد، و هر کسی تصوری از آن داشت. ولی امروزه دقیقا می دانیم سمت تاریک ماه چه شکلی است، و احدی دیگر به آدمهای کره ماه، یا اینکه ماه از پنیر است باور ندارد.
یک فیلسوف یونانی که پیش از دو هزار سال پیش می زیست معتقد بود فلسفه در نتیجه شگفتی و کنجکاوی انسان پدید آمد. حیات برای بشر چنان حیرت انگیز بود که پرسشهای فلسفی به خودی خود مطرح شد.
درست مانند هنگامی که تردستی شعبده باز را می نگریم. نمی دانیم این کارها را چگونه می کند. پس می پرسیم : چطور توانست از دو دستمال ابریشمی سفید خرگوشی زنده در آورد؟ شعبده باز کلاه را کاملا نشان تماشاگران می دهد، کاملا تهی است، ولی ناگهان خرگوشی از آن بیرون می جهد. بسیاری از آدمها به جهان با دیده تعجب و ناباوری همسان می نگرند.
در مورد خرگوش خوب می دانیم که شعبده باز به ما حقه زده است. و دلمان می خواهد بفهمیم این کار را چگونه می کند. ولی در مورد جهان موضوع کمی متفاوت است. می دانیم که جهان چشم بندی و نیرنگ نیست، چون خودمان در آنیم، بخشی از آنیم. در واقع ما خود خرگوش سفیدی هستیم که از کلاه در می آید. تفاوت ما و خرگوش سفید تنها این است که خرگوش نمی داند در ترفند شعبده باز شرکت دارد. ولی ما می دانیم در چه چیزی مرموز شرکت داریم و می خواهیم از ساز و کار آن سر در آوریم.

پینوشت : شاید هم بهتر باشد کل جهان کائنات را به آن خرگوش سفید تشبیه کرد. ما که در اینجا به سر می بریم شپشکهای ریزی در لابه لای موهای آن خرگوش به حساب می آییم. فیلسوفها سعی دارند از این موهای نازک بالا بروند و مستقیم در چشم شعبده باز بنگرند

نظرات 4 + ارسال نظر
راوی خاطرات بزها پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:03 ب.ظ

خب من اون صورت رو دیدم. زیاد هم وضع هوشیاریم بد نیست.
ولی دنیای صوفی چیز دیگه‌ای.
کتابی که هرچه بخونیش بیشتر لذت می‌بری در واقع سکوی پرتابی است به سوی فلسفه. اهرمی قدرتمد برای علاقه‌مند کردن انسان به فلسفه.

شاید هم ما سوار اون قایق هستیم که . . .

Ye Aalame Harf سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:34 ق.ظ http://yeaalameharf.blogspot.com

man hich vaght hoselam nayoomade donyaye soofi ro bekhoonam vali alan yekam nazaram avaz shod

H@Di سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:47 ب.ظ http://www.h-t.blogsky.com

لیییییییییلییییییییییی نامهربون/ لیلی واسه لیلی لیلی واسه اون/ لیییییییییلییییییییییییی درد و وردم/ بابا لیلی جان نزن تو سرم/ شوخی بود/ سلام/ اپم/ راستی خوندمشا/ بعدا نگی نخوندی/ راستی تو معلومه به زبان علاقه داری/ چرا ؟/ تو رو به خدا قسم / نظر فراموش نکن/ به عشق وفا قسم/ نظر فراموش نکن/ ویییییییییا دیگه جییییییییییییییگر/ منتظرم/ فعلا.........................................

بابل بوی چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:10 ب.ظ http://sadedel11.blogfa.com/

سلام یا علی مدد کی میره این همه راه رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد